بیست ماهگی
نمیدونم چه رازیه ، نمیدونم برای چی من دلخوشم به بعضی از ماههای زندگیت که قراره بهشون برسیم مثلاً وقتی به دنیا اومدی همش منتظر شش ماهگیت بودم . وقتی شش ماهت شد منتظر یک سالگیت بودم . وقتی یک سالت شد به امید هجده ماهگی ات روزم و شب میکردم وقتی رسید همش منتظر بیست ماهگیت بودم که یه روز خاص بسازم .... نازنین_ دردونه من دیروز بیست ماهت کامل شد . مثل همیشه کمتر ازو اونی بودم که بتونم کار خاصی بکنم . توداری به مرور بزرگ میشی و هر روز یه کلمه جدید میگی یا یه کار جدید و بامزه میکنی و ما غرق خنده و شادی میشیم .... نمیدونم میخوام برات چه کار کنم .... نمیدونم برای 2 سالگیت ، 4 سالگیت ، مدرسه رفتنت ، نوجوانیت ، به امید خدا دانشگاه و زمان ازدو...
نویسنده :
شیما مامان درینا و سامیار
9:33